- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانم ساغر عشرت کرا سرشار میگردد که امشب چشم ساقی چون قدح بیدار میگردد!
2 رگ دست مریض عشق دارد شوخی دیگر فلاطون از خمار نبض او بیمار میگردد
3 بلندیهای سرو از پستی اقبال قمری شد نباشد آه بلبل در چمن گل خوار میگردد
4 خیال طره لیلی بود زنجیر پای او اگر مجنون ما در کوچه و بازار میگردد
5 به هر محفل که شمع عارض او پرتوافکن شد چو من پروانه بر گرد سرش بسیار میگردد
6 اگر از مشکلات زلف او نحوی کنی روشن خفای درس الفت معنی تکرار میگردد
7 کشاید هر که بر رویش دری از خانه حیرت ولی نقش وجودش صورت دیوار میگردد
8 به دست اهرمن چون شانه گر آید سر مویی سواد کفر زلفش حلقه زنار میگردد
9 شدم پروانه این مصرع بیدل ازآن طغرل چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار میگردد