1 دانم که دلم به مهر تو خرسندست اندازه مهر تو ندانم چندست
2 رخسار تو دلگشا و لب دلبندست گفتار خوش تو روح را پیوندست
1 همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد
2 چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد ازیرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد
1 آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز
2 زانچه کرده ست پشیمان شد و عذر همه خواست عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز