صبحگاهان بسوی خانهٔ از حکیم سبزواری غزل 138

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

صبحگاهان بسوی خانهٔ خمّار شدم

1 صبحگاهان بسوی خانهٔ خمّار شدم سرکشیدم دو سه پیمانه و از کار شدم

2 نور آن مهر زهر ذره نمودارم شد که اناالحق شنوا از در و دیوار شدم

3 چنگ در دامن دلدار زدم دوش بخواب بود دستم بدل خویش که بیدار شدم

4 آب هر روی جمیلی و جمالش نم و یم عکس او بود هر آنی که بدویار شدم

5 هر خم زلف که بر گونهٔ گلگونی بود دام صیّاد ازل بود گرفتار شدم

6 شیشهٔ باده بده تا شکنم شیشه نام بیخودم کن که ملول از سرودستار شدم

7 سالها بود که اسرار بمارخ ننمود شکرللّه که دگر محرم اسرار شدم

عکس نوشته
کامنت
comment