- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبحگاهان بسوی خانهٔ خمّار شدم سرکشیدم دو سه پیمانه و از کار شدم
2 نور آن مهر زهر ذره نمودارم شد که اناالحق شنوا از در و دیوار شدم
3 چنگ در دامن دلدار زدم دوش بخواب بود دستم بدل خویش که بیدار شدم
4 آب هر روی جمیلی و جمالش نم و یم عکس او بود هر آنی که بدویار شدم
5 هر خم زلف که بر گونهٔ گلگونی بود دام صیّاد ازل بود گرفتار شدم
6 شیشهٔ باده بده تا شکنم شیشه نام بیخودم کن که ملول از سرودستار شدم
7 سالها بود که اسرار بمارخ ننمود شکرللّه که دگر محرم اسرار شدم