پادشاهی را شنیدم به کشتنِ از سعدی شیرازی گلستان 1

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته‌اند...

پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. ,

2 وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز

3 اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسَنَّورِ مغلوبٍ یَصولُ عَلی الکلبِ

ملک پرسید چه می‌گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی‌ گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ. ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی. و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز. ,

5 هر که شاه آن کند که او گوید حیف باشد که جز نکو گوید

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود: ,

7 جهان ای برادر نماند به کس دل اندر جهان آفرین بند و بس

8 مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

9 چو آهنگ رفتن کند جان پاک چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

عکس نوشته
کامنت
comment