-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین شنیدم که لطف یزدان بروی جوینده در نبندد دری که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد
2 چنین شنیدم که هر که شبها نظر ز فیض سحر نبندد ملک ز کارش گره گشاید فلک بکینش کمر نبندد
3 دلی که باشد بصبح خیزان عجب نباشد اگر که هر دم دعای خود را بکوی جانان ببال مرغ اثر نبندد
4 اگر خیالش بدل بیاید سخن بگویم چنانکه طوطی جمال آئینه تا نبیند سخن نگوید خبر نبندد
5 بر شهیدان کوی عشقش بسرخ روئی علم نگردد برنگ لاله کسی که داغ غمش بلخت جگر نبندد
6 بزیردستان مکن تکبر ادب نگهدار اگر ادیبی که سربلندی و سرفرازی گذر بر آه سحر نبندد
7 ز تیر آه چو ما فقیران شود مشبک اگر که شبها فلک بر انجم زره نپوشد قمر ز هاله سپر نبندد
8 (صفا برندی) کجا تواند دم از بیانات عاشقی زد هرانکه نالد بناله نی چو نی بهر جا کمر نبندد
چنین شنیدم که هر که شبها نظر ز فیض سحر نبندد ملک ز کارش گره گشاید فلک بکینش کمر نبندد