1 شنیدم که دو دزد خنجرگذار خری را ربودند در رهگذار
2 یکی گفت بفروشم او را به زر نگه دارمش گفت دزد دگر
3 در این ماجرا، گفتگو شد درشت به دشنام پیوست و آخر به مشت
4 حریفان ما مشت بر هم زنان که دزد دگر تافت خر را عنان
1 شکر خداکه دوره غربت بسر رسید رنج سفرگذشت و نعیم حضر رسید
2 روزی که رختبستماز ایران سوی فرنگ پنداشتم که عهد عقوبت بسر رسید
1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست
2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست