1 شنیدم که دزدی درآمد ز دشت به دروازهٔ سیستان برگذشت
2 بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد دزد سیهکار بانگ:
3 خدایا تو شبرو به آتش مسوز که ره میزند سیستانی به روز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 وقتی دل سودایی میرفت به بستانها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
2 گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
1 امشب به راستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علی رغم دشمن است
2 باد بهشت میگذرد یا نسیم باغ یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به