- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
شنیدم که روزی هرمز پدر خسرو(به) یکی خوید زار جو بگذشت خوید را آب داده بودند و آب از کشت زار بیرون می آمد و راه میگرفت، و ماه فروردین بود، فرمود که آن آب از جو بیرون می آید یک کوزه پر کردند تا بخورد، و گفت جو دانه ای مبارکست و خویدش خویدی خجسته، و آب که بر وی گذرد و از وی بیرون آید ماندگی را کم کند و خستگی معده بر دارد، و ایمن بود تا سال دیگر که جو رسد از رنج تشنگی و بیماری. ,