شنیدم که در ایران از خیام نیشابوری نوروزنامه 29

خیام نیشابوری

آثار خیام نیشابوری

خیام نیشابوری

شنیدم که در ایران ملکی بود، و آیین او چنان بود که چون جنگی کردی سپاهی داشتی آراسته و ساخته، و ایشان را همه جامه...

شنیدم که در ایران ملکی بود، و آیین او چنان بود که چون جنگی کردی سپاهی داشتی آراسته و ساخته، و ایشان را همه جامه سیاه پوشانیده، راست که جنگ سخت گشتی بفرمودی تا ایشان پیش سپاه آمدندی و آن جنگ بسر بردندی، پس چنان افتاد که وقتی از ترکستان سپاهی گران بیامدند بقدر پنجاه هزار مرد، کار بجنگ افتاد، و این ملک بر سر بلندی نشسته بود با تنی چند از خاصگان خویش ،دلش چنان خواست که آن روز جنگ با دیگر روز افگند، دوات و قلم خواست و بر پاره ای کاغذ نبشت که «سیاه داران سپاه را بگویند تا باز گردند» و بنزدیک وزیر خویش فرستاد، وزیر بخواند، پسندیده نداشت، دوات در موزه داشت بر گرفت، و سیاه را یک نقط زیادت کرد تا سپاه داران شد، و «گردند» را نونی بر سر زیادت کرد تا نگردند شد، و پیش لشکر فرستاد، ایشان رقعه بخواندند، و خویشتن را بر سپاه زدند، و سپاه ترکستان را بشکستند، واین اندر سیرالملوک نبشتند که بیک نقط قلم پنجاه هزار شمشیر هزیمت شد، و بزمین عراق دوانزده قلمست هریکی را قد و اندام و تراشی دیگر، و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند، یکی مقلی بابن مقله باز خوانند، و دیگر مهلهلی که بابن مهلهل باز خوانند، سدیگر مقفعی که بابن مقفع باز خوانند، و دیگر مهلبی ، ودیگر مهرانی و دیگر عمیدی، و دیگر بوالفضلی، و دیگر اسمعیلی ، ودیگر سعیدی، و دیگر شمسی، هر یکی را قدری و اندازه و تراشیست که بصفت آن سخن دراز گردد، و لیکن ازان جمله یکی را صفت کنیم، و آن قلم شمسی است، و قلم شمس المعالی از قصب رمحی بود، یا از قصب بغدادی ، یا از قصب مصری، و گفت آن قصب که با نیرو بود دبیران دیوان را شاید، که قلم بقوت رانند تا صریر آرد، و نبشتن ایشان را حشمت بود، و گفتی قلم ملوک چنان باید که بوقت نبشتن بدیشان رنج نرسد و انگشتشان نباید افشرد، چه ملوک را نشاید که کاغذ بر سر زانو گیرند و دبیر وار نشبینند تا چیزی نویسند، بلکه ایشان را گرد باید نشست، و کاغذ معلق باید داشت، و قد قلم او بدرازا سه مشت باید، دو مشت میانه و یک مشت سر قلم، و بسیار باید نبشت تا خط نیکو و پسندیده آید، ,

عکس نوشته
کامنت
comment