- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم که طی در زمان رسول نکردند منشور ایمان قبول
2 فرستاد لشکر بشیر نذیر گرفتند از ایشان گروهی اسیر
3 بفرمود کشتن به شمشیر کین که ناپاک بودند و ناپاک دین
4 زنی گفت من دختر حاتمم بخواهید از این نامور حاکمم
5 کرم کن به جای من ای محترم که مولای من بود از اهل کرم
6 به فرمان پیغمبر نیک رای گشادند زنجیرش از دست و پای
7 در آن قوم باقی نهادند تیغ که رانند سیلاب خون بی دریغ
8 به زاری به شمشیر زن گفت زن مرا نیز با جمله گردن بزن
9 مروت نبینم رهایی ز بند به تنها و یارانم اندر کمند
10 همی گفت و گریان بر احوال طی به سمع رسول آمد آواز وی
11 ببخشود آن قوم و دیگر عطا که هرگز نکرد اصل و گوهر خطا