شنیدم که دیناری از مفلسی از سعدی شیرازی بوستان 6

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

شنیدم که دیناری از مفلسی

1 شنیدم که دیناری از مفلسی بیفتاد و مسکین بجستش بسی

2 به آخر سر ناامیدی بتافت یکی دیگرش ناطلب کرده یافت

3 به بدبختی و نیکبختی قلم بگردید و ما همچنان در شکم

4 نه روزی به سرپنجگی می‌خورند که سرپنجگان تنگ روزی ترند

5 بسا چاره‌دانا به سختی بمرد که بیچاره گوی سلامت ببرد

عکس نوشته
کامنت
comment