1
شنیدم که دیناری از مفلسی
بیفتاد و مسکین بجستش بسی
2
به آخر سر ناامیدی بتافت
یکی دیگرش ناطلب کرده یافت
3
به بدبختی و نیکبختی قلم
بگردید و ما همچنان در شکم
4
نه روزی به سرپنجگی میخورند
که سرپنجگان تنگ روزی ترند
5
بسا چارهدانا به سختی بمرد
که بیچاره گوی سلامت ببرد