- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صوت بلبل را شنیدم ناله زاری نداشت آسمان در نُه قفس چون من گرفتاری نداشت
2 بر دل تنگم ندانم عافیت را در که بست با وجود آنکه این ویرانه دیواری نداشت
3 از تماشای تو جز حسرت نصیب ما نگشت دیده حسرت نصیبان بخت بیداری نداشت
4 گلفروش از سادهلوحی گل سوی بازار برد ورنه تا گل بود چون بلبل خریداری نداشت
5 عقدهای گر بود در زلفش دل من بود و بس ورنه با زلف پریشانش گره کاری نداشت
6 کی ز رنج من خبردارست از پهلوی دل؟ آن که شبها تا سحر در خانه بیماری نداشت
7 آب چشمم خویش را بر قلب دریا میزند تا بنا شد گریه، چون اشکم جگرداری نداشت
8 طره دستار قدسی را پریشان کس ندید هرگز آن ناقص جنون سودای سرشاری نداشت