- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم که مردی است پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم
2 من و چند سیاح صحرانورد برفتیم قاصد به دیدار مرد
3 سر و چشم هر یک ببوسید و دست به تمکین و عزت نشاند و نشست
4 زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت ولی بی مروت چو بی بر درخت
5 به لطف و سخن گرم رو مرد بود ولی دیگدانش عجب سرد بود
6 همه شب نبودش قرار و هجوع ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع
7 سحرگه میان بست و در باز کرد همان لطف و پرسیدن آغاز کرد
8 یکی بد که شیرین و خوش طبع بود که با ما مسافر در آن ربع بود
9 مرا بوسه گفتا به تصحیف ده که درویش را توشه از بوسه به
10 به خدمت منه دست بر کفش من مرا نان ده و کفش بر سر بزن
11 به ایثار مردان سبق بردهاند نه شب زنده داران دل مردهاند
12 همین دیدم از پاسبان تتار دل مرده و چشم شب زندهدار
13 کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است
14 قیامت کسی بینی اندر بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
15 به معنی توان کرد دعوی درست دم بی قدم تکیه گاهی است سست