-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون که کار کردن بیمزد، عمر باختن است
2 پی هلاک خود، ای بیخبر، چه میکوشی هر آنچه ریشتهای، عاقبت ترا کفن است
3 بدست جهل، به بنیاد خویش تیشه زدن دو چشم بستن و در چاه سرنگون شدن است
4 چو ما، برو در و دیوار خانه محکم کن مگرد ایمن و فارغ، زمانه راهزن است
5 بگفت، قدر کسی را نکاست سعی و عمل خیال پرورش تن، ز قدر کاستن است
6 بخدمت دگران دل چگونه خواهد داد کسی که همچو تو، دائم بفکر خویشتن است
7 بدیگ حادثه، روزی گرم بجوشانند شگفت نیست، که مرگ از قفای زیستن است
8 بروز مرگم، اگر پیله گور گشت و کفن بوقت زندگیم، خوابگاه و پیرهن است
9 مرا بخیره نخوانند کرم ابریشم بهر بساط که ابریشمی است، کار من است
10 ز جانفشانی و خون خوردن قبیلهٔ ماست پرند و دیبهٔ گلرنگ، هر کرا بتن است