-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان خاک که با خون دل آمیخته دارم کوهی به سر از دست غمت بیخته دارم
2 ساقی به خُمَم باده بپیمای که دیر است خُمها زمی غم به قدح ریخته دارم
3 در پا مفکن خسته دلی را که همه عمر از سلسلۀ زلف تو آویخته دارم
4 زنجیری زلف توام اکنون که ز اغیار زنجیر علایق همه بگسیخته دارم
5 زان پیش که مردم ز لحد سر بدر آرند من محشری از شور تو انگیخته دارم
6 دور از تو پی ریختن خون دل خویش از آه دوصد خنجر آمیخته دارم
7 بی مهر رخت شب همه شب اشک روانرا با خون جگر تا سحر آمیخته دارم
8 یا رب زکه پرسم که سراغی به من آرد از آن دل دیوانه که بگریخته دارم