دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام از کلیم غزل 458

کلیم

کلیم

کلیم

دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام

1 دل را از آن دو طره پرفن گرفته ام از هند زلف رخصت رفتن گرفته ام

2 با شعله ام بنسبت عریانی الفت است زان روی جا بگوشه گلخن گرفته ام

3 هرگز ز سنگ دلشکنانم هراس نیست این شیشه را برای شکستن گرفته ام

4 دانسته ام حقیقت خود را چنانچه هست در کین خویش جانب دشمن گرفته ام

5 چشم از جهان ببستم و نور دلم فرود روشن شده است خانه چو روزن گرفته ام

6 آخر بسان فاخته ام شد گلو کبود منت ز خلق بسکه بگردن گرفته ام

7 تا چند در نی قلم آتش زند سخن من هم کلیم خامه ز آهن گرفته ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر