1 سودای سر زلف تو دارم همه شب اینست سبب که بی قرارم همه شب
2 چون شمع بیاد مهر رویت تا صبح می سوزد دل در انتظارم همه شب
1 منم ببادیه نیستی نهاده قدم بحرف قید ز کلک فنا کشیده رقم
2 حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز دبیر درک در اثبات هستیم ملزم
1 نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
2 چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
1 ماییم درد پرور دنیای بی وفا با درد کرده خوشده مستغنی از دوا
2 هرگز نکرده درد دل اظهار ما طلب هر جا که دیده خط زده بر نسخه شفا