صبر و شکیب دیده و جان از اسیر شهرستانی غزل 828

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

صبر و شکیب دیده و جان و دلم از او

1 صبر و شکیب دیده و جان و دلم از او غافل کسی که می شمرد غافلم از او

2 از برق یک نگاه دو حاصل برم زعمر گردیده کام دیده و دل حاصلم از او

3 بندم ز ناله دست فلک از شکست دل ترسم که حل شود بغلط مشکلم از او

4 آخر مرا به سیر بیابان برد اسیر سیلاب اشک خویش که پا در گلم از او

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر