1 هلاک توبه پیمانه ام که خالی نیست فدای حسن صراحی شوم که خالی نیست؟
2 فتاده ای که کشد پا به دامن همت در این بساط کسی غیر نقش قالی نیست
1 هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را
2 شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را
1 مست نازی نتوان گفت که ما را دریاب سوی خود بین و دل اهل وفا را دریاب
2 هر نسیمی که وزد نامه فارغبالی است خار صحرای جنون باش و هوا را دریاب
1 از شوق دیده عقل چو تدبیر می گداخت مجنون برای آینه زنجیر می گداخت
2 آه دل شکسته اگر دیر می گرفت پیکان ز تاب جستن این تیر می گداخت