در زمین دل خود تخم رضا از اسیر شهرستانی غزل 722

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

در زمین دل خود تخم رضا کاشته ام

1 در زمین دل خود تخم رضا کاشته ام هر نفس خرمن شکری است که برداشته ام

2 با خیالت همه در خلوت یک حیرانی دیده ام برگ گل و آینه پنداشته ام

3 به چه رو طوطی آیینه دیدار شوم چقدر پاس پریشان نظری داشته ام

4 برگ گل بال شعف سازم و پرواز کنم خاری از راه تمنای تو برداشته ام

5 در نظر کیست ندانم ز که گویا شده ام که وجود دو جهان را عدم انگاشته ام

6 همه حیرت شده ام عجز گواه است گواه پیش از این دست و دلی پا و سری داشته ام

7 بی نیاز دو جهان گشته ام از یادش اسیر آرزو در دل غارتزده نگذاشته ام

عکس نوشته
کامنت
comment