- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خود را کباب ازین دل خودکام کردهام این پارهآتشیست دلش نام کردهام
2 گر روزگار دشمن من گشته دور نیست خونها ز رشک در دل ایام کردهام
3 این دل که در وصال تسلی ازو نبود خرسندش از تغافل و دشنام کردهام
4 بیصبرم آنچنان که به قدر کرشمهای جانی گرو نهاده، دلی وام کردهام
5 پیش خیال او حذر ای دل ز اضطراب این صید را به حیله دمی رام کردهام
6 شام فراق در نظرم داغ حسرتی است هر می که روز وصل تو در جام کردهام
7 از نیم جرعه لطف «نظیری» چه بیخودیست؟ این روز وصل بود که من شام کردهام