1 چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست ، چون دوست دروست
2 از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
1 بزینت باغ چون خلد برینست ریاحین اندرو چون حور عینست
2 نثار آسمان لؤلوی لالاست شعار بوستان دیبای چینست
1 همه کار گیتی بود برقرار چو با دین و دانش بود شهریار
2 بعدلست هر سلطنت را ثبات بعلمست هر مملکت را مدار
1 تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب
2 چه باک از آتش و آبت ؟ که چون خلیل و کلیم ترا شدند مطیع و مسخر آتش و آب