- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هردم از زلف تو دارم کافرستانی دگر دم به دم نو می کنم از رویت ایمانی دگر
2 یا تویی یا حسن رخسار تو را دزدیده است چون تویی گر سر برآرد، از گریبانی دگر
3 چاشنی کنج آن لب از مذاقم کی رود گر بگردانم زبان را در نمکدانی دگر
4 نیست هم دعوی حریفی، حسن تنها هر زمان رخش می تازد ز میدانی به میدانی دگر
5 چابکی با خویش طرح ترکتاز افکنده است گوی دیگر می زند هر دم به چوگانی دگر
6 تا برون آرد سری از لوح پیشانی او طفل گردد عقل هر دم در دبستانی دگر
7 حسن هر سو در لباس صورتی پنهان شود عشق هر ساعت درآویزد به دامانی دگر
8 پیش حکمش گر دم از عذر خطای خود زند می زند بر روی آدم خال عصیانی دگر
9 درد نایابی و نادانی «نظیری » مشکل است غیر خاموشی ندیدم هیچ درمانی دگر