ز خون دیده و لخت جگر رنگین از اسیر شهرستانی غزل 749

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

ز خون دیده و لخت جگر رنگین شبی دارم

1 ز خون دیده و لخت جگر رنگین شبی دارم نمی دانم چه می خواهم عجایب مطلبی دارم

2 در ایام جوانی می کنم طی راه پیری را ندارم قوت رفتار و سرکش مرکبی دارم

3 ز پا افتاده ام دستی به جایی می توانم زد اثرها هر قدم وقف سجود یا ربی دارم

4 اثر محو دعای من تمنا مدعای من به خون غلطیده راه خجالت یا ربی دارم

5 بساطی چیده اند از کفر و ایمان درد و داغ من که پندارند ذوق ملتی و مذهبی دارم

6 اسیرم، بیدلم، خوی نزاکت بر نمی تابم شکست توبه جامم گشته مجنون مشربی دارم

عکس نوشته
کامنت
comment