- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دل فگار دارم گله بی نهایت از تو به کدام امیدواری نکنم شکایت از تو
2 به هزار جان سپاری ز جفا نیامدی باز شده ناامید دیگر دل من به غایت از تو
3 سر و برگ من نداری به کجا روم؟ چه سازم؟ دل پر شکایت از غم لب پر حکایت از تو
4 تو به خنده لب بجنبان دل و جان به تو مسلم تو به رحم آشتی کن من و این ولایت از تو
5 ز رقیب اگر تنزل نکنم چه چاره سازم که اگر به خون بگردم نرسد حمایت از تو
6 به ازین نمی توان شد که نصیب شد ز اول گنه و جنایت از من کرم و عنایت از تو
7 دم مرگ شد «نظیری » ز جفاش دل تهی کن که به روز حشر حرفی نکند سرایت از تو