-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بتی دارم که چتر مهر باشد زیب اورنگش فلک بر چشم سازد سرمه خاک لعل شبرنگش
2 ز هجرانش به تلخی جان شیرین میکنم لیکن چو فرهادم درین کوهسار و کی اندیشم از سنگش؟!
3 من از فکر میانش کی برون آیم سر مویی؟! بدین مضمون در آغوش سخن بگرفتهام تنگش!
4 به گلگشت چمن هرگه نقاب از رخ براندازد عرق بر روی گل گل میکند از شوخی رنگش
5 تبسم با عتاب او سلوک داوری دارد چو برگ بید میلرزم من از این صلح و این جنگش!
6 فسون چشم جادویش به رنگی میبرد دل را که امکان رهایی نیست از آیین نیرنگش
7 به چین بهزاد جز چین جبین دیگر نمیبیند که باشد چین زلف او گریبانگیر ارژنگش
8 چسان سر برکشم ز مرش که چون رنگ حنای او عنان توسن عمرم بود امروز در چنگش!
9 چه خوش گفتست طغرل حضرت بحر سخن بیدل به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش!