1 دارم چشمی که قلزم وارونست خون گشته دلی که منبع جیحونست
2 این مردمک چشم جهان بین که مراست تمثال سویدای دل پرخونست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را من نیک می شناسم پیغام آشنا را
2 عیش دیار غربت چون برق در گذار است نتوان به قید کردن ذوق گریزپا را
1 ساقی بشو دورنگی امید و بیم را بنما به ما حقیقت رنگ قدیم را
2 حرف فریب آدم و ابلیس تا به چند چندی بگو ترانه نقل و ندیم را
1 مستی ربوده از کف هستی زمام ما مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
2 تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم پدرام می شویم که وحشی است رام ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **