- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 متاب آن رخ ز من یک دم که در کوی تو میآیم که من آنجا برای دیدن روی تو میآیم
2 دل از اندیشهٔ اغیار باز آورده در آن کو برای سجدهٔ محراب ابروی تو میآیم
3 تو هردم میکنی صد جور و من از بهر یک دیدن ز مردم میکشم صد طعنه و سوی تو میآیم
4 برد خوی توام هردم به راهی و من مسکین ز بس شوقی که دارم از پی خوی تو میآیم
5 مبر حسرت به من ای آنکه از بزمش روی کشته که من هم چون فغانی زود پهلوی تو میآیم