درین حیرتسرا عمریست افسون از بیدل دهلوی غزل 2154

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم

1 درین حیرتسرا عمریست افسون جرس دارم ز فیض دل تپیدنها خروشی بی‌نفس دارم

2 چو مژگان بسمل پروازم و از سستی طالع همین بر پرفشانیهای خشکی دسترس دارم

3 به صاف جام الفت‌ کز طریق‌ کینه‌‌جوییها غبار دوست باشم گر غبار هیچکس دارم

4 شدم خاک و به توفان رفت اجزای غبار من هنوز از سعی الفت طرف دامانی هوس دارم

5 هوای بیش نتوان یافت دام عندلیب من به هر جا پر زنم از بوی گل چوب قفس دارم

6 گر از تار نگاهم ناله برخیزد عجب نبود به چشم خود گره‌ گردیده اشکی چون جرس دارم

7 نفس جز تاب و تب‌ کاری ندارد مفت ناکامی دماغ سوختن‌ گرم‌ست تا این مشت خس دارم

8 چو صبح‌ از ننگ هستی در عدم هم بر نمی‌آیم غبارم تا هوایی در نظر دارد نفس دارم

9 همان منصور عشقم گر هوس فرسوده‌ام بیدل به عنقا می‌رسد پروازم و بال مگس دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر