-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلبری دارم که در فرمان او باشد دلم همچو گوئی در خم چوگان او باشد دلم
2 هر زمان هر جا که می خواهد دلم را میبرد زان سبب پیوسته سرگردان او باشد دلم
3 هیچ با خود مینیاید تا بکی گوئی چنین واله و آشفته و حیران او باشد دلم
4 عرضه عالم چو نیک آید که چوگان او لاجرم میدان که جولان او باشد دلم
5 دل بهر نقشی که او خواهد برآید هر زمان کان در او گوهر ز بحر و کان او باشد دلم
6 بهر مهمانی دل خوان تجلی میدنهد هر زمان از بهر آن مهمان او باشد دلم
7 چونکه گردد موج زن دریای بی پایان او ساحل دریای بی پایان او باشد دلم
8 لولو و مرجان او خواهی ز بحز دل طلب زانکه بحر لولو و مرجان او باشد دلم
9 مغربی از بحر و ساحل بیش ازین چیزی مگوی زانکه دائم قلزم و عمان او باشد دلم