دلی دارم که غیر از غنچه از بیدل دهلوی غزل 1773

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

1 دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح می‌سازد نمکسودش

2 توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سوده‌ام امشب به لبهای می‌آلودش

3 ز موج خط‌ وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن که تمکین می‌چکد همچون رگ یاقوت از دودش

4 نکردی انتخاب نقش از داغ دل عاشق عبث چون کعبتین نرد افکندی ز کف زودش

5 گر آهنگ پر فشانی کند پروانهٔ بزمت چراغان سر کشد از گرد بال شعله فرسودش

6 جهانی در تلاش آبرو ناکام می‌میرد نمی‌داند که غیر از خاک گشتن نیست مقصودش

7 تو خواهی بوی‌گل‌، خواهی شرار سنگ باش اینجا ز خود رفتن رهی داردکه نتوان‌کرد مسدودش

8 ز بیدردی مبادا منفعل سازی محبت را کز آغوش قبول خوبش هم دور است مردودش

9 ز سر تا پای من در حسرت دیدار می‌کاهد به آن ذوقی‌که بر آیینهٔ دل باید افزودش

10 مپرس از دستگاه نیستی سرمایهٔ هستی عدم بی‌پرده شد تا اینقدرکردند موجودش

11 سیاهی‌کی ز دست زرشماران می‌رود بیدل به هر جا آتش افروزی اثر می‌ماند از دودش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر