-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح میسازد نمکسودش
2 توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سودهام امشب به لبهای میآلودش
3 ز موج خط وقار شعلهٔ حسنش تماشا کن که تمکین میچکد همچون رگ یاقوت از دودش
4 نکردی انتخاب نقش از داغ دل عاشق عبث چون کعبتین نرد افکندی ز کف زودش
5 گر آهنگ پر فشانی کند پروانهٔ بزمت چراغان سر کشد از گرد بال شعله فرسودش
6 جهانی در تلاش آبرو ناکام میمیرد نمیداند که غیر از خاک گشتن نیست مقصودش
7 تو خواهی بویگل، خواهی شرار سنگ باش اینجا ز خود رفتن رهی داردکه نتوانکرد مسدودش
8 ز بیدردی مبادا منفعل سازی محبت را کز آغوش قبول خوبش هم دور است مردودش
9 ز سر تا پای من در حسرت دیدار میکاهد به آن ذوقیکه بر آیینهٔ دل باید افزودش
10 مپرس از دستگاه نیستی سرمایهٔ هستی عدم بیپرده شد تا اینقدرکردند موجودش
11 سیاهیکی ز دست زرشماران میرود بیدل به هر جا آتش افروزی اثر میماند از دودش