1 دلی دارم ز جان دل برگرفته پس از پیشم پی دلبر گرفته

2 بترک خوشدلیها گفته وانگه غمش را تنگ اندر بر گرفته

3 شده در سایۀ آن زلف دلگیر گرفته خانه و در خور گرفته

4 غمت از نازنینی عاشقانرا سراسر در زر و گوهر گرفته

5 لب شیرین تو انگام نکته هزاران خرده در شکر گرفته

6 خیال زلف تو اندیشه ها را همه در مشک و در عنبر گرفته

7 ز عکس زلف و تاب و چهرۀ تو دل من صورت مجمر گرفته

8 زهی از پرتو رخسار خوبت چراغ آسمان اندر گرفته

9 همی خندم بر غم دشمن خویش وگر چه همچو شمعم سر گرفته

10 ز بار عشق آن مشکین رسنها قد من عادت چنبر گرفته

11 مثال خزطّ تو در باغ دیده بنفشه نسختی زان بر گرفته