-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین خام قلتبان پدری دارم کز آتش آفرید جهاندارش
2 همزاد بود آزر نمرودش استاد بود یوسف نجارش
3 هم طبع او چو تیشه تراشنده هم خوی او برنده چو منشارش
4 روز از فلک بود همه فریادش شب با زحل بود همه پیکارش
5 مریخ اگر به چرخ یکم بودی حالی بدوختی به دو مسمارش
6 نقرس گرفته پای گران سیرش اصلع شده دماغ سبکبارش
7 چون لیقهٔ دوات کهن گشته پوسیده گوشت در تن مردارش
8 آبش ز روی رفته و باد از سر افتاده در متاع گرانبارش
9 منبر گرفته مادر مسکینم از دست آن منارهٔ خونخوارش
10 با آنکه بهترین خلف دهرم آید ز فضل و فطنت من عارش
11 کای کاش جولهستی خاقانی تا این سخنوری نبدی کارش
12 با این همه که سوخته و پخته است جان و دلم ز خامی گفتارش
13 او نایب خداست به رزق من یارب ز نائبات نگه دارش