1 من به ری عزم خراسان داشتم ز آن که جان بود آرزومندش مرا
2 والی ری بند بر عزمم نهاد نیک دامنگیر شد بندش مرا
3 از یمین الدین شکایت کردمی لیک شرم آمد ز فرزندش مرا
4 بس فسادی کافت اخیار شد ار ضمیر روح مانندش مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت
2 بپویم بو که در گنجم به کویت بجویم بو که دریابم جمالت
1 در عشق تو عافیت حرام است آن را که نه عشق پخت خام است
2 کس را ز تو هیچ حاصلی نیست جز نیستیی که بر دوام است
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **