- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جنونی داشتم زین پیش بازم آن جنون آمد مرا تا چون برون آرد که پر غوغا درون آمد
2 که دارد باطل السحری که بر بازوی جان بندم که جادوی قدیمی بر سر سحر و فسون آمد
3 ندانم چون شود انجام مجلس کان حریف افکن میی افکند در ساغر کزان می بوی خون آمد
4 سپر انداختیم اینست اگر چین خم ابرو که زور این کمان از بازوی طاقت فزون آمد
5 مرا خوانی و من دوری کنم با یک جهان رغبت چنین باشد بلیآن کس که بختش واژگون آمد
6 مگو وحشی چگونه آمدت این مهر در سینه همیدانم که خوب آمد نمیدانم که چون آمد