1 در تنم دل خون شد از دلهای کج سینه ام بریان شد از آرای کج
2 میکند هر لحظه چندین فتنه راست این فسون دیو در دلهای کج
3 از زبان این ، سخن در گوش آن میرود چون کفش کج در پای کج
4 در بدن از دل سرایت می کند قوم کج دلراست سرتاپای کج
5 چشمشان کج گوششان کج کج زبان فعلشان کج قولشان کج رای کج
6 کج برآید بر زبان و چشم و گوش چون بود در سینها دلهای کج
7 پیشوا چون کج بود پیرو کج است کج سرانرا نیست جز دمهای کج
8 سوختم تاچند بینم زین خران انتصاب قامت دلهای کج
9 از کجیهای کجان افلاک راست کجروی آئین و سر تا پای کج
10 راستی خواهی نیارم دید فیض بیش ازین دلهای کج آرای کج