- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم بهغیر رنگ نبودم، بهارکردم و دیدم
2 ز ناامیدی خمیازههای ساغر خالی چه سر خوشی که به صرف خمارکردم و دیدم
3 ز چشم هوش نهان بود گرد فرصت هستی چو صبح یکدو نفس اختیارکردم و دیدم
4 به غیر نام تو نقدی نبود در گره دل نفس به سبحه رساندم، شمار کردم و دیدم
5 سر غرور هوا و هوس به طشت خجالت من از عرق دم تیغ آبدار کردم و دیدم
6 دلیکه داشت دو عالم فضای عرض تجمل ز چشم بسته یک آیینه وار کردم و دیدم
7 به رنگ شمع بهار حضور خلوت و محفل شکستی از پر رنگ آشکار کردم و دیدم
8 کنون چه پرده گشاید صفا به غیر کدورت که هر چه بود غبار اعتبار کردم و دیدم
9 قماشکارگه ما و من ثبات ندارد منش به قدر نفس تار تار کردم و دیدم
10 احد عیان شد از اعداد بیشماری کثرت هزار را یک و یک را هزار کردم و دیدم
11 جهان تلافی شغل ترددی که ندارد تو فرضکنکه من هیچکارکردم و دیدم
12 دوگام بیش نشد حامل گرانی هستی شتر نبود نفس بود بار کردم و دیدم
13 گرفته بود زمین تا فلک غبار تعین ازین دو عرصه چو بیدل کنار کردم و دیدم