-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی
2 دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی
3 از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار راستی را من ندیدم آنچنان آب و گلی
4 غمزه مستش به شوخی کرد غارت دل ز من خود نشد جز بی دلی زان دلفریبم حاصلی
5 او برفت و دل ببرد و من بماندم مستمند در جهان هرگز کسی دیده ست ازین سان مشکلی
6 وین زمان عمری ست تا آن دل برفت از پیش من کو دل من کو دل من وا دل من وا دلی
7 ای جلال! از دل طمع بردار کاو شد غرق عشق زان که این دریای بی پایان ندارد ساحلی