1 دوستی داشتم به ری که به حسن رخ او خط نغز دلبر داشت
2 او خط اندر جهان کشید و به عقل خال خوف از رخ رجا برداشت
1 ای که هر دم ز تبت خلقت صد شتر بار مشک در سفرند
2 گردن اشتران دهی پر زر به کسانی که سرور هنرند
1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
1 تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟
2 جرعه زراب است بر خاکش مریز خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟