1 در زان لب لعل نوش خوردت چینم لاله همه ز آن رخ چو وردت چینم
2 دربوسه لبت گزیدهام دردت کرد درمان دلم تویی که دردت چینم
1 بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
2 از دست غم هجر به زنهار وصالش انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
1 به دو میگون لب و پسته دهنت به سه بوس خوش و فندق شکنت
2 به زره پوش قد تیر وشت به کمانکش مژهٔ تیغ زنت
1 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
2 از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است