- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من گرفتم آفتاب از چارسو آید برون روزکی گردد شب ماگرنه او آید برون
2 زرد رویی ها کشید از رویش امروز آفتاب من نمیدانم که فردا با چه رو آید برون
3 بس که زلفش بر زبان می آورم نزدیک شد کز زبانم چون زبان شانه مو آید برون
4 بوی زلفش را شنید از باد اینک برگ گل با صبا از باغ بهر جستجو آید برون
5 گر تو را نقصی یست عاشق شو که کامل می شوی گرچه بد باشد طلا زآتش نکو آید برون
6 می توانم ساخت با ناسازگاری های چرخ کو کسی کز عهده آن تندخو آید برون