1 امروز گم شدم: تو بر آهم مدار گوش فردا طلب مرا به سر کوی میفروش
2 دوش آن صنم به ساغر و رطلم خراب کرد و امشب نگاه کن که: دگر میدوم به دوش
3 رندم، تو پر غرامت رندی چو من بکش مستم، تو بر سلامت مستی چو من بکوش
4 ای هوشیار، پند مده پر مرا، که من زان باده خوردهام که نیایم دگر به هوش
5 ما عاشقیم زار و ز ما پرده بر مدار بر زار و عاشق ار بتوان پردهای بپوش
6 زاهد چراست خشک و چنین آبها روان؟ صوفی چراست سرد و چنین بادها به جوش؟
7 ساقی، میار جز قدح آن شراب صرف مطرب، مگوی جز سخن آن لب خموش
8 گویند: پیش او سخن خویشتن بگوی گفتن چه سود؟ چونکه نباشد سخن نیوش
9 گوشی نمیکنی تو بدین جانب، ای نگار تا بر کشم ز دل، که خراشیدهای، خروش
10 چون اوحدی به روی تو مینوشم این شراب نقلم ده از لب و به زبانم بگوی: نوش