1 گرفتم او گذاری بر سر بیمار میآرد کجا دل طاقت حیرانی دیدار میآرد
2 ز راز دل حجاب عشق میبندد زبانم را ترحم با منش هرگاه در گفتار میآرد
1 پرکاویدم دل خودم را جستم آب وگل خودم را
2 در حشر به کس نمی نمایم یک زخم حمایل خودم را
1 زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما
2 بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما
1 شمشیر تو قبله گاه سرها پروانه ناوکت جگرها
2 پرواز وفاست گلفشان تر بر باد دهیم بال و پرها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به