-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تن دادم او را جان شدم جان دادمش جانان شدم آنکو بگنجد در جهان از دولت عشق آن شدم
2 کردم سفر از آب و گل تا ملک جان اقلیم دل از تن بجان می تاختم تا از نظر پنهان شدم
3 دیدم جهانرا سربسر چیدم ثمر از هر شجر گشتم گدای دربدر تا عاقبت سلطان شدم
4 در جادهای مشتبه هر سالکی را رهبری در شاه راه معرفت من پیرو قرآن شدم
5 تن در بلا بگداختم تا کار جانرا ساختم از آب و گل پرداختم از پای تا سر جان شدم
6 مأوای دلدارست دل کی جای اغیار است دل دارم بدو این خانه را بر درگهش دربان شدم
7 رفتم بملک آگهی دیدم بدیها را بهی خود را ز خود کردم تهی جسم جهانرا جان شدم
8 خود را ز خود انداختم از خود بحق پرداختم سر در ره او باختم سردار سربازان شدم
9 یاران در هستی زدند من قبله کردم نیستی هر کس ز عقل آباد شد من از جنون عمران شدم
10 زاهد بزهد آورد رو عابد عبادت کرد خو شد آنچه شاید غیر من من آنچه باید آن شدم
11 بودم ز مهرش ذرهٔ بودم ز بحرش قطرهٔ خورشید بس تابان شدم دریای بیپایان شدم
12 ای فیض بس بالادوی لاف ازمنی تا کی زنی دعوای بیمعنی کنی من این شدم من آن شدم