از بیم جان گویم که از بابافغانی شیرازی غزل 312

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر

1 از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر من جای دیگر در بلا مسکین دلم جایی دگر

2 در جستجوی دلبری گویم سخن از هر دری روی سخن با دیگری در سر تمنایی دگر

3 از گلستان کوی او دورم ز بیم خوی او دارم خیال روی او هر دم بمأوایی دگر

4 هر دم ز آه متصل آشفته حال و تنگدل زان آهوی مشگین خجل گردم به صحرایی دگر

5 هر چند می بندم دهان در کویش از آه و فغان بی اختیار و ناگهان افتاده غوغایی دگر

6 چون گریه را پنهان کنم کز دیده ی تر دامنم اتا دیده بر هم می زنم سر کرده دریایی دگر

7 عشق فغانی گر بسی ماند نهان بر هر کسی زان به که گوید هر خسی آنجاست رسوایی دگر

عکس نوشته
کامنت
comment