- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر من جای دیگر در بلا مسکین دلم جایی دگر
2 در جستجوی دلبری گویم سخن از هر دری روی سخن با دیگری در سر تمنایی دگر
3 از گلستان کوی او دورم ز بیم خوی او دارم خیال روی او هر دم بمأوایی دگر
4 هر دم ز آه متصل آشفته حال و تنگدل زان آهوی مشگین خجل گردم به صحرایی دگر
5 هر چند می بندم دهان در کویش از آه و فغان بی اختیار و ناگهان افتاده غوغایی دگر
6 چون گریه را پنهان کنم کز دیده ی تر دامنم اتا دیده بر هم می زنم سر کرده دریایی دگر
7 عشق فغانی گر بسی ماند نهان بر هر کسی زان به که گوید هر خسی آنجاست رسوایی دگر