1 گریختم که به گرد ره تو کس نرسد گداختم که به آیینه ات نفس نرسد
2 بهار سوختگی را طراوت دگرست اگر چه گل چمن آرا بود به کس نرسد
3 به شاهراه وفا نام شکوه کس نشنید چه شد که ناله به دردسر جرس نرسد
1 فسونی خوانده چشمت شیشهها را که نرگسدان کند اندیشهها را
2 خدایا وحشیان را رام ما کن نخستین این تغافلپیشهها را
1 کسی طی می تواند کرد راه ای بیابان را که پای شوق او از سبزه نشناسد مغیلان را
2 به جایی می رسد پاکیزه گوهر گرچه در اول صدف زندان نماید قطره باران نیسان را
1 بحر عشق است و وفا گوهر پاک است اینجا کشتی چاره گران سینه چاک است اینجا
2 سیر بازار وفا محشر ارباب دل است عالم تفرقه یک دامن پاک است اینجا