جان را به لعل چون شکرت از فضولی بغدادی غزل 265

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام

1 جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام دیدست لذتی که من از رشک مرده‌ام

2 شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم نی من به اختیار خود این ره سپرده‌ام

3 در غربت وجود که وادی حیرتست جز درگه تو راه به جایی نبرده‌ام

4 نقد سرشکم از در انجم زیاده است شب‌های غم همین و همان را شمرده‌ام

5 بهر قبول نقش خطت نقش غیر را عمریست از صحیفه خاطر سترده‌ام

6 ساقی بیا که باز می نابم آرزوست تا کی غم زمانه بدارد فسرده‌ام

7 در پرده‌های دیده فضولی نماند نم از بس که بهر گریه دمادم فشرده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر