1 تا بعشق تو سر در آوردم سر بدیوانگی بر آوردم
1 گل گل رخت ز دیده ی نمناک من شکفت گلزار حسنت از نظر پاک من شکفت
2 خون می چکد ز داغ دل لاله در چمن گویا همین دم از جگر چاک من شکفت
1 خدا را صاف کن با ما دل بیکینهٔ خود را مدار از خاکساران در غبار آیینهٔ خود را
2 دلم گنجینهٔ راز است و بر لب مهر خاموشی که پیش غیر نگشایم در گنجینهٔ خود را
1 شبها گذشت و چشم من یک لحظه آرامی ندید بی گریه صبحی دم نزد بی خون دل شامی ندید
2 یکشب سر شوریده ام سامان بالینی نیافت روزی دل سرگشته ام روی سرانجامی ندید