1 هزار شانه بزلف نگار خویش کشیدم ز ازدحام دل خویش درمیانه ندیدم
2 کسان که دل بتو داده است کام خود ز تو خواهد منم که با تو به پیوستم و ز خویش بریدم
1 ای محرم پردۀ نهان خامۀ راز وی هشته رسل به درگهت روی نیاز
2 موسی مدهوش ان ترانی در طور پیچیده صلای من رآنی بحجاز
1 گفت شاها من فرشته آتشم که سمندوار بر آتش خوشم
2 حکم کن این نائب رب النجوم سوزم اینحزب شیاطین از رجوم
1 چون سحرگه قرص شید آمد برون سر برهنه زین حجاب نیلگون
2 از جفای کوفیان کفر کیش رو بکوفه هشت آن جمع پریش