1 یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من بر کنار چشمه خفته در میان نسترن
2 حلقه کرده دست بسته حوریان بر گرد او از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن
3 باد می زد نرم نرمک بر کنار زلف او بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن
4 مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یار چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگن
5 ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش صبر کن تا باخود آیم یک زمان تو دم مزن